لاله چمن دیده بر آسمان بلند از فراز خروارها کوه ابری آهسته آید به این سو لب تشنه غنچه در انتظار باران سایه ابر اوفتاد بر قامتش حتی قطره ای آب نامد به چشم ابر امید همچو خیالی گذرا حلاجی گشت در میان آسمان چشمه ای جوشید از تخته سنگ کز گل نداشت هیچ با او سخن
باخیال فراموشی
-
فقط نگاه کن و بعد هیچ چیز نپرس به خواب رفتمت از بسته های خالی قرص به دوست
داشتنم بین ِ دوستش داری! به خواب رفتمت از گریـــــه های تکراری تماس های کسی
ناشنا...