Tuesday, September 12, 2006

چشم دل


چشم دل

به بالا نگاهی انداخت
اشعه آفتاب به سویش زبانه کشید
دوباره سر به گریبان فرو برد
پلکهایش را بر هم بست
عزمش را جزم کرد
اینبار هم چشم به آسمان دوخت
ولی این بار فرق داشت
تحمل کرد تا ابرها کنار رفتند
باز هم مقاومت کرد
در حالی که اشک از رخسارش جاری بود
رهگذری زو پرسید:
به چه خیره شده ای؟
روشندل عاشق جواب داد:
به آتش فروزانی که بینایان از رویت آن عاجزند!

No comments:

Post a Comment